-
چناری در تلفن سکه ای
یکشنبه 18 شهریور 1403 20:52
نویسنده : رامبد عبدی فخرایی تقدیم به یوسف علیخانی و کتابهای شگفت اش اسمش چنار نبود . دیلاق ی بود مانند چنار , چنار که صدایش می کردند مثل فشفشه می شد ,هرچه سر راهش بود می شکست یا داد و فریاد می کرد و اگر زورش می رسید ,دیگهای مسی ننه را با پایش قر و قرابه های سرکه و آبلیمو را می شکست .گلدانها را دست نمی زد گل ها را دوست...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام – پانزدهمین سفر- یزش برای نابودی!
چهارشنبه 4 فروردین 1400 17:47
میدانید در فیزیک کوانتوم نظر بر این استوار است که ذرات بنیادی از دو حالت ذره و موج بودن, پیروی میکنند. این اصل کل نظام سنتی فیزیک نیوتنی را بدون تعارف تهدید میکند . این داستان دارای یک ساختار کوانتومی است , البته در نظریه کوانتومی دعوا فعلن بر ناظر ماندن یا مشارکت ناظر بر رخداد کوانتومی است!, آنچه برای من در سفر جدیدم...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام !- چهاردهمین سفر - ترفندها ی دخمه سیبل!
جمعه 22 اسفند 1399 01:15
همه جا پر از خون است !- انسانها را میکشند بی هیچ دلیلی نامش کودتای میانمار است -مجبورم هر روز از میان این پستها عبور کنم - انگار تنم میخوارد برای دیدن درد کشیدن مردم !- حس عدم تعلق میدهد به من برای رفتن از این داستان مجازی- عمرم دیگر طولانی شده داستانها هم که از جادوگران مبارز با غولهای هولناک در غارهای سرد تبدیل به...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - سفر سیزدهم - دل زرافه!
جمعه 15 اسفند 1399 02:57
اتاق تاریک بود گفتیم از کنار تخت رد شویم , سرد بود ! , زیر پایمان فرش ابریشمی سر میخورد , گفت: چه عذابی به خودت میدهی برای زندگی در این غار!, گفتم: سکوت کن فعلن الان به آنجا خواهیم رسید! , از غار بیرون آمدیم اینجا هنوز شهر مجازی دور است! روستائیان هم در مسیر به فکر کاشت و برداشت بیت کوینهایشان! ,کسی از هیچ کس سوال...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! -دوازدهمین سفر-عشق نافرجام!
دوشنبه 11 اسفند 1399 13:24
غار یخی در سرزمین آیسلند سرد بود , روستایهایی را که سر راه میدیدم به ما هشدار می دادند که لباسهای گرممان کافی نیست , در میانه غار آبشاری و دریاچه ای کوچک به اندازه یک چاله ی بزرگ قرار دارد, در آنجا غار کمی عریضتر میشود و مانند تالاری است, تصمیم گرفتیم کمی جلوتر ازحفره ای در یخهای ستبر سقف که آبشاربه درون غار یخی فرو...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! -یازدهمین سفر-افسانه قوی سوگوار و کبوتر ملکوتی!
جمعه 3 بهمن 1399 01:52
نمیدانم آیسلند را میشناسید یا نه؟! - اگر نمیشناسید بگذارید برایتان بگویم یکی از بزرگترین جزایر شمال کره زمین است - جزیره ای در شمال دریای اطلس و پایتخت آن ریکیاویک - جمعیتش کمی بیشتر از سیصد و پنجاه هزار نفر است. البته بسیار سرد و تقریبن شمالگان یا شمالی ترین کشور حساب میشود! .میدانید که در جهان مجازی که زندگی میکنیم...
-
مطرود- (EXPELLED)
چهارشنبه 10 دی 1399 02:27
زودپز قل قل میکرد , مامان مدام یک خط در میون من رو صدا میزد و پدر بیمارم توی اتاق خواب نیمه روشن , مانند هر روز وقتی بیدارش کرده بودم که قرصهایش را بخورد مرا با سرفه های عمیقش فحش و ناسزا داده بود و بعد خوردن قرص هاش , آروم روی تختش خوابیده بود! .داشتم لباس مردونه میپوشیدم و گریم مردانه میکردم !. به صورتم کرم زده بودم...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - دهمین سفر-قاتلی میان رودخانه و یخها!
دوشنبه 8 دی 1399 01:32
همان نیمه شب و بی خوابی همیشگی !- برای سن و سال یک سند باد میان سال با احساسات پیتر پن - بیخوابی هنوز واژه ای جا افتاده نیست . هنوز این سند باد میانسال پیترپن سعی میکند خود را جوانی در حال بلوغ ببیند ! - هنوز دلگرم است که در این سرما با یک لباس تابستانی در حیاط بچرخد ولی در واقعیت تمام زمستان را مانند یک میانسال واقعی...
-
قابل توجه بازدید کنندگان عزیز!
یکشنبه 7 دی 1399 10:12
1-تمام محتواهای نوشته شده با هدف ادبی در گستره ی داستانویسی و شعر نگاشته شده اند و موضوعات و حوادث و شخصیتها کاملن تصنعی هستند و شخص ضربان تاریک هیچ گونه هدف دیگری را در نگاشته های ادبی- خارج از داستانویسی و َشعر دنبال نمیکند . 2- تمام حقوق اشعار و داستانها برای شخص حقیقی رامبد عبدی فخرایی با تخلص (ضربان تاریک و رام...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - نهمین سفر- افسانه انسانهای نیمه تمام!
جمعه 5 دی 1399 10:55
گاهی در این فضای احساس عبوسی میکنم - بالشتها و این تخت معرق ماهونی و قدیمی از بطنشان بوی جنگلهای کهن میتراوند و انسان را وادار به تفکر میکنند . گاهی برای سرگرمی به انسانهای واقعی فکر میکنم - به حرفهای بی سر و ته و بی نتیجه و بی پایانشان . چگونه در این آشوب ازدحامی که آفریده اند و مصائب گوناگون فقط دنبال خوشبختی فردی...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - هشتمین سفر- رویاهای نیمه تمام یک نیمه شب زمستانی!
پنجشنبه 4 دی 1399 18:49
اینو یادتون باشه که گاهی وقتی یه آدم ناگهان بتون میرسه و باشما با کلماتی نا ملموس صحبت میکنه تو چشاش نگاه کنین - چون ممکنه یک لحظه بتونین چشمهای اون رو پشت چشمهاش در یک گذر سریع ببینین! - چون من همین چند روز پیش در این بازار مکاره اینستاگرام بی توجه راه میرفتم که زمزمه های یک مرد نیجریه ای پیر و فرسوده رو کنارم شنیدم...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - هفتمین سفر- چراغ بی جادوی علائدین!
چهارشنبه 26 آذر 1399 10:36
شاید از خودتون سوال کرده باشین چرا سند باد قالیچه ی پرنده ی علائدین رو سوار میشه ؟یا چرا از یه دریچه تو یه برج بلند مثل یه شاهدخت افسانه ای که به هیچ جا راه نداره پرواز میکنه؟ یا شاید چرا چراغ جادوی علائدین همراهشه؟ - شاید بعضیا هم پیش داوری کرده باشن مثل این جمله رو با خودشون گفته باشن بیسواد اسم خودشم گذاشته نویسنده...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - ششمین سفر- اتاق حجم - Monolith room
پنجشنبه 20 آذر 1399 23:23
هیزمها خشک نمیشوند !اصلن خیس نیستند که خشک شوند !یخ زده اند به ضخامت یک ته استکان کلفت!- مجبورم چراغ قدیمی علائدین را روشن کنم !- خیلی سال است که خودعلائدین را در میان سفری که دیگه خاطرم نیست گم کرده ام و چراغ زنگ زده اش را مانند شئی متروکه از خاطره ای متروکه تر فقط به دنبال میکشم!- شاید وقت آن است که در این سرمای...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - پنجمین سفر
سهشنبه 11 آذر 1399 10:50
این روزها قسمتهایی سیل آمده- دو نفر سرش دعوا میکنند سیل نه- آب گرفتگی!- بوکفسکی کناری نان خشکش را سق میزند و بلند میخواند:رزی به سرخی آفتاب -درون گاراژ- مثل پازلی آن را جدا میکنم- گلبرگ ها چرب - چون بیکن مانده !-مانند همه دوشیزگان جهان!. زیر برف میخواند و آوارگیش به او غنا میبخشد !- همه برایش دست میزنند !- مانند...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - چهارمین سفر
شنبه 8 آذر 1399 10:40
خسته شده بودم گفتم استراحتی کنم در مکزیک وارد رستورانی شدم که چراغهای نئونیش در ورودی نوشته بودند جهان میان ستاره ای را با دویست و پنجاه هزار لامپ نورانی تجربه کنید . وارد شدم و از دالانی بلند که دیوارهای آن مانند خمیری موج برداشته بود با لامپهای بسیار ریزو متراکمی تزئین شده بود - گذشتم .فضای رستوران هم همان شکل خمیری...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - سومین سفر
چهارشنبه 5 آذر 1399 14:06
صبحگاه بسیار زود که هنوز تاریکی سلطه گر و نور کیمیاست در تالار خواب - سند باد در خواب ژرفی فرو رفته بود - البته تازه خوابش برده بود آن هم با یک قرص خواب! - چون جادوها افاقه نکرده بود- مجبور شده بود از کاخ افسانه ای خود به آپارتمان واقعیش باز گردد و یکی از آن قرصهای خواب شیمیایی را امتحان کند. ساعت سه صبح رد شده بود که...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - دومین سفر
سهشنبه 4 آذر 1399 13:28
الهام گرفتن از آدمها بد نیست ! ولی اگر الهام بگیرند و بروند خوب است و مانند سایه نباشند!- سایه به زیر کفشهایمان چسبیده است و ما آنها را به این سو و آن سو پرتاب میکنیم - روی صخره ها - روی شنها و آنها هیچ نمیگویند حتی شده من روی آنها پا گذاشته ام! و آنها فقط فرار کرده اند ! سایه ها بی آزارند!ولی اگر انسانها سایه شوند تا...
-
سفرهای سند باد در اینستاگرام ! نخستین سفر
سهشنبه 4 آذر 1399 12:24
سفرهای سند باد در اینستاگرام !- نخستین سفر نویسنده: ضربان تاریک (رامبد.ع.فخرایی) تاریخ: 4. آذر .1399 این مجموعه داستانها از سفرهای هر روزم در اینستاگرام و پیجها یا صفحاتی که فالو یا دنبال کردم ,به همراه جریان سیال ذهن و کشفیات جهان درونی و روانشناختی ام و معاشرتم با دوستان و مکمالمه های ناگهانی با دنبالکندگان یا دنبال...
-
Isle Of The Death-Crypt of martyr -(جزیره مرگ) - دخمه ی شهید
یکشنبه 5 آبان 1398 10:10
نگهبان بالای کوه از سر سرخ رنگش- بخارسپید قبل از آغاز آتش بر می خاست! چنانکه از هیمه تر برزغالهای گداخته ! چهره ای نداشت که هیجانش دیده شود ولی لباس بلندسپید مخملینش میلرزید! پشت دستگاه( نگاه )-بشدت متمرکز شده بود! با دقت بیشتر که از بالای کوه بلند جزیره مرگ به افق زندگی نگاه میکرد بیشتر میلرزید! ناگهان با تمام وجود...
-
رنجهای رام یین
سهشنبه 16 مهر 1398 18:26
(صدایی طنین انداخت) - این کتاب را یک بار نوشته ام آواره ی خون آلود لنگ - گوشهایش را تیز کرد! -یک بار برای همیشه برای زمانی نامتناهی برای خوشبختی آنان که در وقت نیاز آن را با صدای بلند بخوانند برای ستایشگرانم برای تیمار شوندگانم و زیبایی آنها که با چشمانم میستایمشان من هرگز به آنان وعده دووزخ نداده بودم! زمانی که...